کد مطلب:235287 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

کرامت 07
عبدالله بن حارثه گفت: همسرم بیش از ده فرزند به دنیا آورد؛ اما همه مردند. سالی پس از انجام مراسم حج به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم، دیدم، لباسی قرمز پوشیده بود.

سلام كردم و دست مباركش را بوسیدم و مسائلی را هم كه جوابش را نمی دانستم پرسیدم بعدا از باقی نماندن فرزندانم شكایت كردم.

امام علیه السلام سر به زیر انداخت و قدری مناجات نمود. سپس فرمود: امیدوارم؛ پس از مراجعت از این سفر، فرزندی كه هم اكنون مادرش بدان حامله است و فرزند پس از آن زنده بماند. و تو در مدت زندگی از وجودشان بهره مند شوی؛

خدای تعالی هر گاه بخواهد، دعایی را مستجاب كند، اجابت خواهد كرد؛ او بر هر كاری تواناست.

وقتی از سفر حج برگشتم - همسرم كه دختر دائی من هم بود - پسری به دنیا آورد كه او را ابراهیم و فرزند بعدی را هم محمد نامیدم و كنیه ی ابوالحسن به او دادم.

ابراهیم سی و چند سال و محمد بیست و چهار سال زندگی كردند و پس از آن مریض شدند؛ باز به سفر حج رفتم و بازگشتم دیدم، هنوز مریض بودند.

بالأخره از مراجعت، دو ماه گذشت كه ابراهیم در اول ماه و محمد در آخر ماه از دنیا رفت.

در حالی كه قبلا بیش از ده فرزندی كه همسرش به دنیا آورده بود، هر كدام پیش از یك ماه زنده نمانده بودند؛ و پدر نیز پس از یك سال و نیم بعد، از درگذشت آنان از دنیا رفت. [1] .



[ صفحه 139]




[1] ج 49 بحار، ص 43.